-
آن لبخندهای شکفته............................
جمعه 20 آذر 1388 14:18
آن موج خروشان کنون ساکت است آن کوه پر غرور کنون ساده ترین است آن گل پر طرفدار و یار کنون تنهاترین است آن شمع سوزان کنون ذوب شده و سرد است آن لبخندهای شکفته بر لب کنون به غم بسته است آن اشک های لبریز کنون به خشکسالی رسیده است آن قامت سرو کنون تنه ای خمیده بیش نیست... آن جاده زیبا کنون بیابانی کویر است دگر به چه امید...
-
خدایا چگونه با تو هم کلام شوم؟
پنجشنبه 19 آذر 1388 16:52
خدایا چگونه با تو هم کلام شوم که به سخنانم گوش دهی چگونه با تو سفره دل باز کنم تا پای درد دلهایم نشینی چگونه از تو به تو شکایت کنم که این همه اشتباه انجام داده ام اما باز هم هوای من را داری ؟! چگونه باید قدر دان محبت هایت شوم که در بدترین لحظات خوشحالم میکنی منی را که همیشه ناراحتت کردم چگونه بدانم که کنون سخنانم را...
-
عاشقی را
چهارشنبه 18 آذر 1388 22:57
عاشقی را عاشقان عشق می فهمند دوستی را دوستداران دوستی می دانند گریه را داغ د یده گان تنهائی می دانند خنده را فراموش کردگان زشتی ها و بدی ها می دانند شاعر:مریم فارسی
-
وصف حال
شنبه 14 آذر 1388 22:46
چشمه اشکانم٬ کنون سرابی است کویری خشکیده که در حسرت باران سیلابی نشسته دلم همان آسمان سالها بی ابر است که سالهاست در جستجوی ابرهای سیاه است گلویم در انتظار شکستن این همه بغض سنگین است نگاهم در جستجوی همان رعد و برق و کالبدم در انتظار همان دوست قدیمی تا باشم در آغوشش و بنوازم در گوشش تمام طنین های غمگینی که تا کنون با...
-
I am a poet
جمعه 13 آذر 1388 19:30
I am a poet,and you were my poems you were pretty my vision you were in my heart you were my best freind I broke for always in myself because I can't to say to anybody this broken I haven't any freinds in this world..becaus you were only my friends but you took that from me you don't like me poet:maryamfarsi
-
ایستگاه تنهایی باران
چهارشنبه 11 آذر 1388 00:07
در این ایستگاه سالهاست به انتظار نشسته ام در زیر رعد و برق های طاقت فرسا اما زیبا نشسته ام چتر به دست می شنوم طنین دلنوازی از برخورد قطرات باران به چترم به این زمین سخت و کمی آنسو تر به زمینی خاکی شمیم دلنواز باران تا مغز وجودم میرود ترن های پی در پی می آیند و می روند اما در هیچکدامشان هیچ مسافری خبر از آمدن تو ندارد...
-
گریستن هم عالمی دارد
یکشنبه 8 آذر 1388 18:25
گریستن چه زیباست گریستن هم عالمی دارد این بلورهای درخشانی که با بارانی شدن دلمان می بارد را دیده ای تلالو نور را در آنها بنگر ببین این قطرات چه زیبا و دل نشینند در همان حال دل عالمی را به درد می آورد گریستن یعنی انتظاری بی پایان دل شکسته های بی شمار دل خسته هائی از عالم ولی بی نهایت دل بسته هائی به تنهائی خویش ابری...
-
در این پائیز دلسوزان
چهارشنبه 4 آذر 1388 20:22
در این شادی و سر مستی در این ماتم و .......................... در این دنیای بی یارم دراین آبادی بی رود در این صحرای بی آفتاب در این کوه های بی چشمه در این ابر های بی باران در این پائیز دلسوزان در این خشکان اشکانم در این اتفاقهای نا انکار من مانده ام در این .................................................... شاعر:مریم...
-
خدایا مانده ام در کارهایت
جمعه 29 آبان 1388 15:05
خدایا مانده ام در کارهایت چرا اینگونه ام ساده و رو راست چرا من مانده ام تنها ز یک دوست؟ خدایا مگر نمی گفتی صادقان را کمک رسانی؟ اکنون: من در این گوشۀ دنیا نشسته من در این گوشۀ دنیا شکسته شکسته از سر راستی و پاکی شکسته از سر پر اعتمادی خدایا صدایت می کنم: بشنو صدای بارانی ام را منم آن خستۀ گریان وشاکی منم آن شاکی از...
-
یه......................
پنجشنبه 28 آبان 1388 23:20
یه آسمون خسته یه شهر غم گرفته یه ابر پر ز باران یه دید مه گرفته یه چهره فسرده یه کوه پر ز دردم یه کوی بسته از ره یه دل شکسته از خویش یه غم گرفته از یار یه آرزوی مبهم یه آدم........................... (شاعر:مریم فارسی)
-
خسته از................
دوشنبه 25 آبان 1388 18:46
خسته از دنیای باقی خسته از عالم فانی خسته از این روز و آن روز خسته از شبهای پرسوز خسته از نامهربونی خسته از بی هم زبونی خسته از دلهای ناصاف خسته از دل های ابری خسته از آزرده های بی نهایت خسته از بغض های نشکسته خسته از دلهای بی شمار اما شکسته خسته از دنیای بی رحم خسته از رودهای خشکم خسته از مرداب دلگیر خسته از سوز...
-
شادی هایم را به من برگردان
یکشنبه 24 آبان 1388 20:11
خدایا شادی هایم را به من برگردان تا من نیز به تو تقدیم کنم قدردانی هایم را خدایا غم هایم را به پایان نزدیک کن من خسته ام از این یکنواختی دنیای تو من منتظر معجزات توام خدایا مگر نمی گویند تو بندگانت را شاد دوست داری پس چرا کمک نمی کنی؟ شادیهای دنیا را به من برگردان تا من نیز باعث خشنودی تو شوم (شاعر:مریم فارسی)
-
اگر من خسته ام از دست دنیا
شنبه 23 آبان 1388 23:14
اگر من میروم تنهای تنها اگر من خسته ام از دست دنیا اگر رفتم از این دنیا اگر من میروم در قعر دریا اگر غمگین و افسرده ویا دلشاد و سر زنده اگر مدهوش و می نوشم اگر آرام و خاموشم اگر همراه و هم صحبت اگر ساکت و کم صحبت اگر اسرار من خدا نمی داند اگر کتاب من پنهان ز یاران است بدان دلگیری ام در پشت پرده لبخند هایم نهفته اگر من...
-
شنیدم.........................
چهارشنبه 20 آبان 1388 12:58
شنیدم رفتنی در کار نیست شنیدم ماندن ابدی نیست شنیدم رفتن و ماندن همان گذشت است شنیدم دیدن گریه؛شادی از ته دل دیگران است. شنیدم شاد بودن ابدی فقط یه رؤیاست شنیدم دیدن لبی به خنده ای از ته دل باز و لبخندی زیبا یک رؤیاست شنیدم چهره ها همه تمناست شنیدم شهرم و اندوه گرفته شنیدم آدما رو گرد و غبار غم گرفته شنیدم که خدا...
-
شکستم و شکاندم................
سهشنبه 19 آبان 1388 23:39
شکستم و شکاندم شکاندم خودم را با تمام وجود قلبم را فشردم تا نشنوید صدای خرد شدنش را اکنون چشمه ام رو به خشکیدن است رودخانه ای بودم خروشان و جوشان که می برد با خود همیشه قلوه سنگ های غصه را خشکیدم و خشکاندم اشک های درونم را کنون سنگین است دلم خدایا دلم را برای که باز کنم؟ من کنون در این دنیا چکار می کنم من را چرا تنها...
-
اکنون همان شمع نسوزی هستم
دوشنبه 18 آبان 1388 21:37
اکنون همان شمع نسوزی هستم که میسوزم شعله ام روشن اما کسی نمی بیند اشک های من را کسی نمیبیند آب شدنم را از بیرون من همان شمعی هستم که آب نمی شوم اما ذره ذره در حال خم شدنم درون سینه ام دردهای سوزناکی بر روی هم تلمبار شده اما نیست کسی تا برایش باز کنم سفره دلم را تا بداند آنکه این گوشه نشسته همان شکسته دلی است که روزی...
-
بگوئید.............................
دوشنبه 18 آبان 1388 12:07
میگذارم این کتب را برای دیگران بخوانید و ببینید عکسهای آن را ورق بزنید و بخوانید در خط خط - برگ؛برگ آن تجربه هائی از کسی که هیچ گاه دوست نداشن بداند که نمی ماند تا ابد کسی که نداشت دوستی و نمی خواستند با آن باشند دوست تنهائی را به تلخی تجربه کرد وتنها از دنیا خواهد رفت بگوئید نگه دارند این دست نوشته های یک غریبه را که...
-
تو با وفا باش
دوشنبه 11 آبان 1388 18:00
باز کن پنجره را استشمام کن شمیم باران را حس کن این قطرات را و شستشو بده خاطرات تلخ را پیاده روی کن و بشنو طنین دلنواز برگهای پائیز را به خاطر بسپار زمستانی در راه است که بسی ساده تر از پائیز اما غمگین تر در راه است.به خاطر بسپار دنیا بی پایان است اما عمر ما پایان پذیر است--پس بدان قدر آن را عمرمان گذراست-- شادی را...
-
به قلمت بگو روایت کند...........................
دوشنبه 11 آبان 1388 16:48
به قلمت بگو روایت کند آن عمق بی پایان نگاهم را نگاهم را ببین کنون پیچیده تر از آنچه که هست شده است علت آن مبهم ابرهای دلم سیاه است گلویم بر گفته از رعد و برقی بی پایان است قطرات بی پایان باران می بارد از چشمانم که نشان میدهد درونم را اگر بشکسته ام ؛زیبا تر از این است اگر خاکستر شدن افکارم شرین است پس تا توانی بشکنم...
-
در این کوچه خلوت
یکشنبه 10 آبان 1388 13:22
در این کوچه خلوت قدم زدن و نواختن موسیقی با قدمهای پائیزی بر روی برگهای خشک و مرده چه دلنواز است گوش سپردن به موسیقی ای که می نوازم و همراهی می کند زوزه باد که می پیچد در شاخه ها وتکان میدهد شاخه ها را صدای طبلی که آسمان با هر رعدی می نوازد این است یادآوری روزهای تلخ و شیرین تلخ اما دلنواز شیرین اما در حسرت بازگشتن آن...
-
تلاطم وجودم بی پایان است
جمعه 8 آبان 1388 00:57
تلاطم وجودم بی پایان است درونم پر تلاطم و ظاهرم آرام و راکد کنون گریان و خندانم بلاتکلیف این دنیام نمی دانم وفادار است یا بی وفا کنون تنهای تنهایم اگر رفتم و یا ماندم بدان هر لحظه و هر حال هنوزم با یاد تو اینگونه من ماندم بدان این شعرها را با یاد تو گفتم بدان هر بیت یا مصرع اگر اینها را سرودم من بیاد آور همان معنی...
-
بدان با یاد تو
دوشنبه 27 مهر 1388 19:37
اگر رفتم اگر ماندم اگر بودم اگر هستم بدان با یاد تو زنده ام اگر رودم اگر دریا اگر صخره اگر صحرا بدان اینگونه هم با یاد تو شادم اگر خندان اگر گریان اگر آرام اگر شیطان بدان اینطور هم با یاد تو خندان خندانم اگر سبزم اگر زیبا اگر زردم و نازیبا بدان با یاد تو اینگونه ام---دلشاد دلشادم اگر پائیز پائیزم اگر سر شاد و تابستان...
-
اینگونه باشیم
شنبه 25 مهر 1388 19:36
اینگونه باشیم همیشه بیاد هم شاد و با لبخندی زیبا ناراحتی ها را Recycle کینه ها را Format شب ها را روز و گریه ها را لبخند کنیم. شاعر:مریم فارسی
-
فکر بکر
شنبه 25 مهر 1388 18:44
روزها در انتظار شب و شب ها در انتظار فردائی دوباره هستیم اما به این فکر نیستیم که تمام این لحظات عمر ماست که می گذرد و خواهد گذشت سالروز تولدمان را بسیار خوشحالیم اما نمی اندیشیم که هر تولد نزدیک شدنمان به پایان عمر است بیندیشیم که عمرمان کوتاه و ثانیه ها گذراست پس شاد کنیم یکدیگر را با به یاد یکدیگر بودن نه با گلی پس...
-
سلامی........
چهارشنبه 15 مهر 1388 17:23
سلامی پوچ بودم اما یک خداحافظی پر شور و حال باوری بودم که هیچ وقت باور نشدم شیشه ای بودم ترک خورده در انتظار یک تلنگر که تلنگر را زدند اما با بیرحمی اکنون زیستن را باور ندارم در انتظار پایانی ساکتم خواهم رفت برای همیشه اما بی خبر ؛هیچ کس از رفتنم با خبر نخواهد شد. دریاچه ای نیمه خشکم که دور تا دورم را ترکهای ناشی از...
-
من رو به پایانم
چهارشنبه 15 مهر 1388 16:14
دیوانه ای گریانم به دنبال دریچه ای به روی راهی؛ بی پایان به سمت آسمان چرا این پلکان به پایان نمی رسد خدایا تا کی می خواهی مرا در انتظار آمدن به سمت خویش نگه داری خدایا دلم برای دیدنت تنگ است خدایم قطعات پازل دلم دیگر نایاب است جور کردن این شیشه شکسته غیر ممکن شده. خدایا می خواهم بیایم به سویت خدایا اگر رغبتی در پذیرش...
-
دلگیر
چهارشنبه 8 مهر 1388 18:01
دلم گرفته اشکهایم خشک و درد هایم بی پایان است دیگر گریستن آرومم نمی کند همه را در صندوقچه مخفی دلم پنهان کردم . با سکوت های بی پایان چهره ام را شاد نشان دادم تا ندانند که درونم تلاطمی است موجهای خروشان را در شیطنت های کودکانه ای خلاصه کردم واین بود تولد شخصیت دیگری در من شاعر:مریم فارسی
-
سنگینی
پنجشنبه 2 مهر 1388 18:00
رازهای خاک خورده در قلبم سنگینی می کند غصه هائی که از شکستن های بی شمار خود در گوشه ای از قلبم نهفتم اشکهائی که با لبخندها و خنده های مصنوعی خشکاندم که کسی نفهمد ناراحتی هایم را اما اینک قلبی دارم که هزاران ترک خورده و با کوچکترین اشاره ای خرد خواهد شد شاعر:مریم فارسی
-
خدایا من ............
پنجشنبه 2 مهر 1388 16:18
خدایم پازل شکسته دلم دیگر قابل جور شدن نیست تعدادی از قطعاتش از بین رفته؛تعدادی نیز مفقود خدایا چه کنم؟ چه کرده ام که باید اینگونه زندگی کنم؟ چرا باید فقط رفت؟ چرا آرزو را آفریدی؛در صورتی که دستیابی به کوچکترین و بزرگترین آن غیر ممکن است. خدایا چرا اینگونه؟ چرا یکرنگی را در دلها نذاشتی؟ چرا مرا بی دوست گذاشتی ؟ اگر...
-
بن بست
جمعه 27 شهریور 1388 13:14
هجوم بن بست را دیدی؟ هم پشت سر؛هم رو به رو؛هم در کناره ها خدایا چرا اینگونه شد؟ گناهانم بسیار بود؟ قطار غم را دیده ای؟ کشتی زیبای لبخند را بر سطح اقیانوس خنده دیده بودی؟ دیدی چگونه مثلث برمودا آن را با بیرحمی به اعماق اقیانوس فراموشی کشاند . پرچمی را به یاد آن خاطرات شیرین که با کشتی لبخند و خنده غرق شد برافراشتم. این...