در این ایستگاه
سالهاست به انتظار نشسته ام
در زیر رعد و برق های طاقت فرسا
اما زیبا
نشسته ام چتر به دست
می شنوم طنین دلنوازی
از برخورد قطرات باران
به چترم
به این زمین سخت
و کمی آنسو تر به زمینی خاکی
شمیم دلنواز باران
تا مغز وجودم میرود
ترن های پی در پی
می آیند و می روند
اما در هیچکدامشان
هیچ مسافری
خبر از آمدن تو ندارد
گریه آسمان تمامی نداشت
او نیز فهمیده بود من در این دنیا غریبه ام
شاعر:مریم فارسی
سلام
متن زیبایی بود
وبلاگ جالبی داری بهت تبریک می گم
من پری کوچک غمگینی را می شناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبی می نوازد آرام ، آرام
پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد