چقدر سخت ...........


چقدر سخت

 جدائی از کسی که

لحظه به لحظه با اون

برات یه دنیا خاطره ست

چقدر سخت 

جدائیاز کسی که

برات یه همدم بود

از کسی که

چهره اش و در ذهنت

خاطراتش و در یادت

و خودش تو قلبت حک کرده بودی

چقدر سخت بود

اثبات دوست داشتن

در باورم بود و باورم نکرده بود

چقدر سخت بود

جدائی از کسی که

جای نبودنش بر نیمکتش برای همیشه

 در گوشه قلبم خاک خواهد خورد





نظرات 8 + ارسال نظر
نیوشا پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1392 ساعت 07:54 http://http://chetbaz.blogfa.com/

سلام مریم جون خوبی؟
من رو از آذر فراموشیدی یا ...؟
آپم

نیما یکشنبه 22 اردیبهشت 1392 ساعت 12:08 http://n-poems.blogsky.com/

محبوب من!
در من باغی گسترده است
پر از خیال های عاشقانه ای
که دست تو می کارد
و در نسیم چشمانت
رؤیاها را گل می دهند
در من ...
ازدحام گنجشک هائی ست
که شاخه های عطر تو را
از نفس های دلم می چینند
و در مزارع دوردستِ خواب و بیداری
تو را آشیانه می کنند
و من
از نجوای دستانت
"عاشقانه" می چینم!


"پرویز صادقی"

Gloom پنج‌شنبه 2 خرداد 1392 ساعت 16:59 http://gloom.blogsky.com/

سلام خانوم شاعر

Amin یکشنبه 2 تیر 1392 ساعت 09:22 http://koocholoamin.blogsky.com

سلام
تنهاااااااترین مریم چطوره؟؟؟
بی معرفت یه سراغی از ما نمیگیری؟؟؟
دلم این هوا برات تنگ شده بود

Amin یکشنبه 2 تیر 1392 ساعت 09:24 http://koocholoamin.blogsky.com

یه سوال فنی:
از کی جدا شدی احیاناً؟

Amin دوشنبه 31 تیر 1392 ساعت 23:57 http://koocholoamin.blogsky.com

مریم دوباره غیب میشود

مریم فارسی دوشنبه 7 مرداد 1392 ساعت 11:56 http://hamchomaryam.blogfa.com

سلام
روزگارم سخت می گیرد بر این ویرانه ام
از آشنایی با شما خوش حال شدم منم گه گاهی می نویسم فکر می کردم شما مریم فارسی شبای جوانی هستید اما اشتباه کردم لطفا به وبلاکم سر بزنید .
شب است و همه خفته
و این منم،من،من خسته
گویی در میان خواب بیدار بدم
آن همه اندوه و غم،فکر و خیال
ای کاش نمی دیدم ،کودکانم را میان آغوش خود
دست پر مهر و وفای گم شده
جاده ی رفتن..........
به دنبال خواستن،خود خواستن
ندیدن،کودکانم را ندیدن،من.......
سوختم،نگاه های منتظر بر دستی ،دری
گرمی دست نوازشگری
و من،باز این منم
آخر چه گویم زندگی
از این همه نامردمی
زیر این بار گران شانه هایم تاب دارد؟
ای خدا،ای که بر هر لحظه ام نزدیکتر
دیدی آخر آن همه صبر و تحمل
جوابش!!!!!!!!
نگاه کودکانم بر دستی دری
نیست آخر خود خواستن؟
با این همه صبر این شد پاداش من؟
بار گران زندگی!!!!!!!
کودکانم ،غمین با دو چشم منتظر
و این منم،خسته و تنها
آه در سینه ام خشکیده شد
از این نامردی و رفتن
خواب بودم در میان خواب بیدار بودم
باز گریان و غمین
پناه من،سیاهی و سکوت خلوت شامگاهی
نیست دیگر رمق........
پاهایم سست تر ،دل شکسته
با دو کودک با دل تنگ
با چشمانی خیره به در
خدایا،من همیشه بودمش دنبال
دو دست گرم و سایه او را
ندیدم.......
حال ،این منم
با کودکانم
در خیال آرزوی من.......پدر
سوختم........
صد هزاران بار مردم........
نمی دیدم چنین روزی.........
این و ننوشتم که ناراحت بشی نوشتم که از غم دلت غصه نخوری باور کن بارای سنکین تری هم هست اما
فردا با یه دنیا پر از امید باید بریم
جا نزنیم تا انتها
ما آدمیم
هر جا هستی سالم و خوش باشی و موفق بهترینا رو آرزو می کنم برات.

یاس یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 20:39

سلام واقا" چقدر سخت بود خیلی قشنگه اینجا، دلم براش تنگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد