زندگی کجاست؟؟؟؟؟

 

می خواستم کودکی کنم 

به اسم بزرگتر 

جلوی کودکیم را گرفتند 

می خواستم شیطنت های نوجوانی را بکنم

دوران نوجوانیم را ازم گرفتند 

و به من جوانی را دادند  

قبل از جوانی

بزرگسالی را به من  هدیه دادند 

به اسم تجربه کهن سالی را در بزرگسالی  می گذرانم 

پس زندگی کجاست؟؟؟؟ 

 شاعر: مریم فارسی

دوستی را حک کنیم

  

کاش می شد عشق را باور کنیم 

لحظه لحظه دوستی را  حک کنیم 

کاش می شد قلب ها را شاد کرد 

گریه را بر چشم هم ممنوع کرد 

کاش میشد 

لبخند را قانون کنیم 

دوست داشتن را  

ما به هم اهدا کنیم 

کاش می شد خنده ها از ته دل 

قلبهای بشکسته را ترمیم کنیم 

کاش می شد 

آرزو را زنده کرد  

کودکی را در درون پاینده کرد

کاش......... 

 

شاعر: مریم فارسی

وصف نابودی

 

زیر این باران غمگین  

با قدمهائی سنگین

با همین چشمان اشکین 

از همین شلاق خشمگین 

این منم، تنهاترین 

با همین بغضهای دیرین 

  گفتن ناگفتنی ها خیلی سخت 

اما تنهائی همین 

وایسادن جلوی آئینه و

دیدن خط عمر 

باز هم بی خبر از پیش همه رفتن 

رفتن و نگفتن 

بی هدف اینور و اوونور دیدن 

هیچ و هیچ فردی و ندیدن 

دیگه آرزوهارو ناامید شدن 

گریه هارو نگه داشتن 

یک دفه با تمام وجود  

از غصه ترکیدن 

اینجا همه با هم غریبه بودن 

 

دنیا! به دنیا اومدن و نابود شدن 

 شاعر: مریم فارسی