اگر روزی نوشتی سرگذشتی

 

اگر روزی نوشتی سرگذشتی 

اگر از این تلخی تنهائی نوشتی 

اگر از بودن و نبودن ها نوشتی 

اگر از رمز و راز زندگی نوشتی 

اگر از شادی ها و خندیدن ها نوشتی 

اگر از محفل هائی که نبودم و تو بودی نوشتی 

اگر در کنار دوستان برای شادی ها نشستی  

اگر عاشقت گشتم  اما ندانسته گذشتی 

بدان اما تو هنوز از قلبم نرفتی  

اگر روزی در این سر درگمی ها 

از خاطرات دوستی می نوشتی 

اگر روزی قلبی شکستی 

اگر روزی ................. 

 بدان من تمام اینها را در قلبم می نوشتم 

 

شاعر: مریم فارسی 

 

من تو این کلبه نشستم

 

من تو این کلبه نشستم
گاهی غمگین  گاهی شادم
گاهی از درون شکستم 
گاهی من یک موج خسته ام
من تو این کلبه نشستم
من خموش و سر شکسته ام
 خاطرات با تو بودن و توی ذهنم بارها نوشتم
 من تو این کلبه نشستم
 گاهی غمگین  گاهی شادم
 گاهی از درون شکستم   

من تو این کلبه نشستم  

گاهی اشک می ریزم 

 گاهی در سکوتم   

گاهی منتظر    

اما.....................

شاعر: مریم فارسی

فاصله من و تو

 

 

 

هرکسی یه جوری پژمرده  

من دراین دشت خشکیده
لیک تو در آن چمنزار ،تازه روئیده  

  

توکنار غنچه های نو شکفته
لیک من کنار ریشه هائی خشکیده
..............
تو زیباترینی -ولی من برگ برگ وجودم خشکیده
تو سرشار از عاطفه ای 

 ولی من .......................... 

  

شاعر: مریم فارسی