خیلی دلم گرفته از خیلی ها

 

 

چقد دلم گرفته 

غبار غم نشسته 

دیدی دلم شکسته؟  

دیدی که دوستی گم شد 

دیدی رفیـــــــــــق کم شد    

در این ساحل غربت 

در این امواج پر شور 

در این ساکتی و شور 

دگر یاری نمونده 

دگر همدم و مونس 

دگر همراز و ......... 

دیگه اون مهر و مستی 

دیگه اون شور و هستی 

همه رنگشون باخت 

دیگه رؤیای راستی  

همه ................ 

چقدر دلم گرفته 

..................

شاعر: مریم فارسی

تنها تر از آنیم که تو می پنداری

  

می نویسم نامه ای 

 از دل خویش 

شده ام دست به قلم 

تا بدانید چرا اینگونه ام   

من و این کوی و دیار 

کهنه تر از آنیم  

که می پنداری!  

من و این جاده و رود 

تنها تر از آنیم که تو می پنداری 

تو ندیدی که چه شد  

آن شب وروز 

تو نشنیدی وصف حال 

من و این غم و سوز ! 

تو اگر می دانستی 

میشکستی 

 می فهمیدی که چه بود  

 این همه اشک و گداز 

من دراین میکده تنهائی 

مانده ام  

درمانده تر از ساقی و درویش 

این همان میکده شادی و خنده است 

ولی اکنون 

مانده بی ساقی و ساغر و می  

آمدم تا  بنویسم 

این منم..........................

 

شاعر: مریم فارسی

 

غمگین شهر

 

چرا اینگونه دلگیرم 

چرا خسته و درمانده 

چرا نومید از هستی  

چرا بشکسته ز مستی 

چرا اینجا چنین گشتم؟
چرا زبانم در سکوت بنشست 

چرا آهنگ زیستن غمگین شد 

چرا ماندم در این هستی؟ 

بگو اینجا و آنجا  

چرا یک رنگ و بی رنگ  

چرا این جاده خلوت ماند 

چرا بغضم ...... 

چرا لبخند کمرنگ شد؟ 

چرا.........................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!! 

شاعر: مریم فارسی

بشنو که من خسته ترم

 

 

خدایا صدام بشنو
بشنو که من خسته ترم
جدا شده ز دعوتم  

بشنو که بی یار منم

بشنو که دل شکسته ام

ببین که قطره های غم 

توی چشام حلقه زده 

ببین دیگه نا ندارم 

امید به دنیا ندارم 

منم همون خنده به لب 

اما چی شد؟ 

شبم شکست 

خورشید غم غروب نکرد 

آسمون دلم دیگه   

رعدی ز شادی ها  نزد 

خدایا  

بشنو که من دیگه  

تنها ترینم  

بشنو که من رفتنی ام  

دارم میرم  

..................

 شاعر: مریم فارسی

 

خبر بدین به قاصدک ...

 

 

می خوام برم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

خبر بدین به قاصدک 

می خوام برم 

نوشتم با قطره باران 

به روی برگ پائیزی 

ک رفتنم قطعی شده 

بگید که من رفتنیم 

بگید به اون بهار شاد 

که پائیزم رفتنی شد 

بگید به اون تابستون گرم 

که کوله بار فصل غزل  

برای ابد بسته شده 

خبر بدین به قاصدک 

خبر بده 

تنهاترین 

تنها شده 

اخبر بدین به قاصدک 

بگه خدا 

اشکاش دیگه بارون شده 

خبر بدین به قاصدک 

دلم دیگه زمستون 

خسته تر از اون دیگه نیست 

خبر بدین به قاصدک 

خبر بده 

کتاب شعر گشوده موند 

خبر بدین به قاصدک 

خبر بده 

تک آرزوی خلق 

بازم دلش شکسته شد 

خبر بدین به قاصدک 

که نیلوفر پژمرده شد 

جنگل خاطره ها خشکیده شد 

غنچه های لبخند باز نشده خمیده شد 

گل های خنده همگی پژمرده شد 

خبر بدین به قاصدک 

خبر بده  

می خوام برم

..................... 

 

شاعر:مریم فارسی 

 

 

خدایا بگو با من چه کردی؟

 

خدایا دلم گرفته 

خسته شدم از دنیات 

از آدمات 

دلم گرفته از این همه بی رنگی و دورنگی 

خدایا 

دیگه نمی خوام دنیاتُ  

خدایا اشکی برام نمونده 

از این همه دل شکستن ها 

از این همه دروغ و ریا 

بازم دلم گرفته 

خدایا 

از این همه آرزوی به دل مانده 

از این همه بغض های نشکسته 

بازم دلم گرفته 

پیشت همیشه گفتم 

اما تو گوش نکردی 

دارم میرم خدایا 

بگو با من چه کردی؟ 

بگو من اینجا چه کنم؟ 

چرا به دنیا اومدم؟ 

با کی باید حرف بزنم ؟

گریه هام ُ دیگه پیش کی ببرم؟ 

خدایا 

بگو با من چه کردی؟ 

چرا تنهاترینم ؟

چرا بشکسته تر از آن و اینم ؟  

چرا دیگر مرا نائی نمانده؟ 

چرا رفتن در راه من نیست؟ 

چرا رودخانه زندگی ساکن مانده 

خدایا 

بگو با من چه کردی؟ 

چرا حرف و آهم بسیار؟ 

چرا  خندیدن در من گناه؟ 

چرا لبخند شادی نباید؟ 

چرا اینگونه شد بود و نبودم؟ 

خدایا بگو با من چه کردی؟ 

خدایا دلم خیلی گرفته 

خسته شدم از هستی ات 

خدایا گریه برام نمونده 

خدایا............................ 

شاعر: مریم فارسی