-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 فروردین 1394 15:09
نمی دانم کدامین آرزو را به یکباره هدر دادم که این شد کدامین دوست کدامین یار خویش را من از خویش رنجاندم چنین شد نمی دانم چه شد آشفته حالم یه دنیا بغض هم در سینه دارم
-
بعضی وقتا
سهشنبه 12 اسفند 1393 18:03
بعضی وقتا انقدر درد تو سینه داری که خواسته و ناخواسته اشکات سرازیر میشه انقدر از زندگی نا امید میشی که نه تنها شور و عشقی تو نگاهت نیست بلکه کارهاتم باعث میشه بهت بگن بی احساس بعضی وقتا انقدر مست نبودنی که حتی بودنت تو دنیا هم یادت می ره بعضی وقتا وقتا انقدر دلت برای یه دل سیر گریه تنگ میشه که دلت می خواد سالها اشک...
-
وصف حال
سهشنبه 21 بهمن 1393 01:46
من آشفته تر از ابر بهارم دل خسته از فصل خزانم هر سوی نگاهم سرد تر از فصل زمستان اما صدایم در کلامم به گرمی تابستان است شاعر: مریم فارسی
-
دلم برای یک معجزه تنگ
چهارشنبه 24 دی 1393 18:40
دلم برای یک معجزه تنگ برای آغوش یک آشنا برای شنیدن صدای یک رفیق برای آمدن مجنون برای پایان انتظار برای شادی ها و خنده های راستکی برای زندگی بدون من برای ما برای .................. دلم برای یک معجزه تنگ زندگیم یک معجزه می خواهد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 بهمن 1392 23:32
خسته از نداری ام خسته از تنهائی ام خسته از دلخستگی خسته از فریب و نارو خسته از دروغ توو این دنیا خسته از رفتن و ماندن خسته از بی کسی ها خسته از اشک و سکوت خسته از دلسردی خسته از عشق دروغ خسته از مهر و وفا خسته از صلح و صفا خسته ام خسته
-
سوگند به
پنجشنبه 9 آبان 1392 23:20
سوگند به خالق فصل شاعران به آوای زیبای برگ های زیر پاها به اشک های دلتنگی آسمان به همدردی زمین و اسمان به همان کوچ پرستو به زردی و قرمزی برگ ها سوگندی به بلندای شب یلدا سوگند به سیاهی شب تو، تنها خود تو همیشه در قلبم با همان هوای پائیزی خواهی ماند یادت را در ذهنم و مهرت را در دلم جاودانه کردم
-
تلخی زندگی
یکشنبه 5 آبان 1392 13:42
غمگین ترین قسمت زندگی اون قسمتی میشه که : بفهمی نبودنت را به بودنت ترجیح داد بفهمی فقط مهره ای سوخته و مزاحم بودی بفهمی فقط بازیچۀ دست بودی و بس بفهمی که اطرافیانت باعث شدن که باهم بودن شما به بدون هم بودن مبدل شه بفهمی که افرادی که براشون فقط صداقت و یکرنگی داشتی به تو دروغ و دو روئی هدیه دادن بفهمی فقط برای به هم...
-
دوست
جمعه 3 آبان 1392 15:51
چقدر دلم یه دوست واقعی می خواد یه همدم، یه هم صحبت یه همراه تو خنده هام و گریه هام هم آغوشم تو تنهائی هام همپا یه دوست بی آلایش دوستی که خداحافظی بلد نباشه
-
خواهم رفت
جمعه 19 مهر 1392 15:28
من هم خواهم رفت پارچه ای مشکی خواهند زد زنده یاد:................ زنده بودیم ما را ز خود راندند مرده ایم اکنون چرا آمده اند؟ شاعر: مریم فارسی
-
بوی زندگی
دوشنبه 15 مهر 1392 21:20
خسته است تمام وجودم خسته است قلبم خسته از تحمل این همه بار غم چشمام خسته از این همه اشک نگاهم خسته از دیدن این همه نگاه های سرد اشکهام خسته از این همه وقت و ناوقت باریدن بغض هام خسته از این همه کهنه شدن تمام وجودم خسته است آغوشم خسته از این همه بی کسی زبانم خسته از این همه مهر سکوت خسته ام و فرسوده خسته از زندگی که...
-
چقدر دوست داشتم
یکشنبه 7 مهر 1392 12:09
چقدر دوست داشتم دوستی ها پایانی نداشت رفتن و آمدنها حکم برگشتی نداشت در دلها حکم بستن هم نداشت اشک ها دگر جریانی نداشت دیدن دوست حسرتی تلخ نداشت خداحافظ دگر جائی نداشت بود و نبودت برای او مثل یکی بود و یکی نبود وجه اشتراکی نداشت نبودن برایش معنا نداشت خاطراتت دفتر ثبتی نداشت و نگاهش تلخی تنفر را نداشت شاعر: مریم فارسی
-
به خدا بگو...............
چهارشنبه 3 مهر 1392 23:46
به خدا بگو: دلم از دنیاش و آدماش شکسته بهش بگین جز بی معرفتی هیچی ندیدیم به خدا بگو حواسش به بنده هاش نیست بهش بگو خدا دیگه نیست معرفت و عشق از این دنیا رفته پس عشق خدا به بنده هاش کجاست؟ به خدا بگو دیگه از موندن تو دنیاش خسته ام به خدا بگو دیگه از این همه اشک های ناتمام خسته ام بهش بگو برای یه بارم که شده گوش کن...
-
درد دل
چهارشنبه 3 مهر 1392 23:21
دوست واژۀ غریبی است قلب جای عجیبی است چشم افق مه گرفته ایست زبان پر از حرف و سرشار از سکوت صدا پر از بغض و ....... دوست فقط در شادیها دوست قلب شادی و غم با هم تحمل می کنه چشم اشک هایش در شادی و غم می بارد زبان هنگام گفتن دوستت دارم از کتاب هم خموش تر است.... شاعر: مریم فارسی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 مرداد 1392 23:55
دلم فقط سفر می خواد رفتن و نموندن می خواد. سفر در جاده های غریب رفتن به غربت و دل کندن از همه دیگه منم. باید برم. خسته شدم از این. خدا از ادمها از خودم و از همه. سفر به تنهایی سفر بدون هیچ فقط سفر. فقط رفتن و دیگر نماندن. دلم .........
-
چقدر سخت ...........
شنبه 7 اردیبهشت 1392 22:57
چقدر سخت جدائی از کسی که لحظه به لحظه با اون برات یه دنیا خاطره ست چقدر سخت جدائی از کسی که برات یه همدم بود از کسی که چهره اش و در ذهنت خاطراتش و در یادت و خودش تو قلبت حک کرده بودی چقدر سخت بود اثبات دوست داشتن در باورم بود و باورم نکرده بود چقدر سخت بود جدائی از کسی که جای نبودنش بر نیمکتش برای همیشه در گوشه قلبم...
-
مطمئن نبودم ................
شنبه 28 بهمن 1391 14:56
مطمئن نبودم کاری که کردم درست بود یا نه انتخابم اونی که می خواستم هست یا نه وقتی به خودم اومدم دیدم تمام قولائی که به خودم دادم و فراموش کردم دیدم کار از کار گذشته فکرش نمی کردم یه روزی منم بشم اونی که نمی خواستم اینجا بود که فهمیدم ای وااااااااااااااااااااااای بازم یه اشتباه بزرگ بازم یه اتفاق تلخ بازم اشکای منتظر و...
-
بارها و بارها
پنجشنبه 23 آذر 1391 13:43
بارها و بارها خواستم احساساتم را به قلم بیاورم جوهر خشکیدۀ قلمم مانع شد می خواستم به او بگویم که در قلبم جاپیدا کرده، اما نشد بارها به چشمانش نگاه کردم تا به او بگویم اگر کاری کردم؛ اگر اتفاقی افتاده، ناخودآگاه بوده به او بگویم ببخش بارها می خواستم تا به او بگویم سکوتم علامت ناخشنودی و تأیید نکردن نبود سکوتی که کردم...
-
می خوام برم
سهشنبه 23 آبان 1391 12:22
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA دیگه منم باید برم خسته از این ، همهمه ام خسته از این خشم و جدال از این همه داد و هوار می خوام برم رها بشم فارغ از آدما بشم موندن من بی فایدست همش هراس و دلهرست می خوام برم ؛ خسته شدم از بس شکستم تو خودم دیگه منم باید برم شاعر: مریم فارسی
-
واژه ها یاریم نکرد
دوشنبه 15 آبان 1391 22:31
در این شب پر از سکوت واژه ها یاریم نکرد نوشته هات خاطره هات از غصه خالیم نکرد اشک و سخن اومد و رفت فکر تو راحتم نکرد اونکه برام از عشق نوشت یک لحظه باورم نکرد ثانیه های ساعتم تکراری از درد و غم اند هق هق گریه های من یه حس تلخو مبهم اند حس درونیه منو فقط خدا خوب می دونه که دنیای بدون تو جهنمه ؛ یه زندونه...
-
قسم
شنبه 6 آبان 1391 19:59
قسم به عشق و انتظار قسم به اون خالق یار قسم به آرزوهای محال قسم به پرواز در خیال قسم به گل، به رازقی قسم به عشق و زندگی قسم به اشک ناتمام قسم به بارون چشام قسم به اون صداقتا قسم به اون دلتنگیها قسم به هق هق وجود قسم به فریاد وسکوت که خسته ام ،شکسته ام به کسی دل نبسته ام پر از غمم، چه بی کسم زندونیه این قفسم گریزونن از...
-
زندگی چیست؟!
جمعه 21 مهر 1391 13:38
زندگی همیشه مثل یک قهوه تلخ مثل رمان پر از رؤیا مثل یک فیلم پر از وهم و وحشت مثل یک نوزاد همیشه پر از گریه این زندگی چه بود؟ زندگی مثل یک پروانه است گاه دور یک شمع ،گاه روی یک گل مثل یک ابر بهاری گاه بارانی و گاهی آرام و سپید زندگی تکرار است زندگی مثل ضربه یک پتک پر از درد است زندگی اوج و سقوط زندگی پروازی است با...
-
گاهی...........
یکشنبه 9 مهر 1391 13:36
گهی آرام گهی خسته گهی دلگیر و دلخسته گهی شاد و گهی غمگین گهی به دوست وابسته گهی گریان، گهی خندان گهی خودخور و بشکسته گهی یک بید مجنون و گهی یک سرو ایستاده گهی یک پیر درویش و گهی یک آدم سرمست گهی تنها مثل خدا گهی................... شاعر: مریم فارسی
-
پدر
پنجشنبه 22 تیر 1391 00:27
پدر دلم تنگ برات برای اون کلام مهربونت شوخی های قشنگت برای اون آغوش پرمهر و همیشه بازت هم بازی شدنات هم کلام شدنات نصیحت ها و صدات نگاه پر خواسته ات دستهای کارکرده و دلجوئی هات برای گریه نکردنام پدر دلم تنگ برات دعواهات که باعث ناراحتیم نمیشد پدر دلم تنگ برات پدر میشنوی صدام؟؟؟؟ ببخشید از ناراحت کردنات ببخشید...
-
کویر دل
یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 19:21
دختری هستم از تبار غربت شاعر نیستم اما گاهی می نویسم حرفهای ابری دلم دختری هستم از دیار تنهائی و حسرت دلم خیلی گرفته ازت خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دختری هستم از کویر تنهائی از ماسه زاری که رد محبت نیست دختری هستم از ساحل دریای اشک گاهی می نویسم از نت غمگین این دل از................. شاعر: مریم فارسی
-
فکر و قلم
شنبه 26 فروردین 1391 22:30
گاهی فکر و قلم و ورقهای سپید ، منتظر سیاهی گاهی هم پاره و سوخته گاهی نوار ضبط شده ریسه گاهی هم پخش زنده گریه گاهی هزار گفتنی و چشمهای پرشور گاهی دیده ای غمگین تر از هوای بارون گاهی گل مریم و نجابت گاه هم شقایقی از عشق پرپر گاه یک غروبی دلگیر گاهی هم طلوعی چشمگیر گاه امواجی سهمگین گاهی جریانی
-
همصدائی به جای بیصدائی
جمعه 18 فروردین 1391 18:57
کاش می شد جدائی رو حذف کرد رسم شکستن دل و پاک کرد گریه هارو جمع کرد و خنده جایگزین کرد به جای دم به دم دلتنگی کنار هم بودن و معنا کرد دلتنگی و عمق غم را با اقیانوس شادی جابه جا کرد عشق را با قهر غریبه ساخت همزبون و برای هر نفر ............ حالا بگو تا بدونم ما کی میاد جای من ؟ همصدائی به جای بیصدائی .... شاعر: مریم...
-
به نام زندگانی حرام شد جوانی
جمعه 26 اسفند 1390 20:01
شبهام که بی ستاره ن روزام بدون نورن دریام بدون موج و قلبم بدون شوره دستام که سرد، سردن چشام بدون بارون نگام بدون اوج بغض ها دیگه .......... بازم تو این هیاهو برای این همه حرف دیگه گوشی نمونده برای این همه درد یه همدردی نمونده شاعر:مریم فارسی
-
نمی دانم چرا بار سفر بستم
یکشنبه 14 اسفند 1390 12:35
نمی دانم چرا بار سفر بستم نمی دانم چرا از این دیار دل کندم نمی دانم این هوس رفتن تا به کی شعله ور در درونم نمی دانم چه کنم با این کوله بار سنگین خوب و بد خاطراتم نمی دانم چرا اشک هایم در انتظار یک رعدن نمی دانم با این همه بغض تا به کی باید بسازم نمی دانم در کجای این قافله بدی کردم که ورود مرا تا به ابد ممنوع کردن نمی...
-
زندگی کجاست؟؟؟؟؟
جمعه 28 بهمن 1390 18:51
می خواستم کودکی کنم به اسم بزرگتر جلوی کودکیم را گرفتند می خواستم شیطنت های نوجوانی را بکنم دوران نوجوانیم را ازم گرفتند و به من جوانی را دادند قبل از جوانی بزرگسالی را به من هدیه دادند به اسم تجربه کهن سالی را در بزرگسالی می گذرانم پس زندگی کجاست؟؟؟؟ شاعر: مریم فارسی
-
دوستی را حک کنیم
سهشنبه 18 بهمن 1390 18:26
کاش می شد عشق را باور کنیم لحظه لحظه دوستی را حک کنیم کاش می شد قلب ها را شاد کرد گریه را بر چشم هم ممنوع کرد کاش میشد لبخند را قانون کنیم دوست داشتن را ما به هم اهدا کنیم کاش می شد خنده ها از ته دل قلبهای بشکسته را ترمیم کنیم کاش می شد آرزو را زنده کرد کودکی را در درون پاینده کرد کاش......... شاعر: مریم فارسی