سکوتی می کنم بالاتر از فریاد........................

 

 

روزگاری  

در این دنیا 

شادترین بودم   

 

روزگاری  

در این دنیا 

خنده های از ته دل 

          و  

لبخندهای دلنشینی  

بر لبها و صورتم آشکار بود 

 

روزگاری  

در این  دنیا  

اخم را بلد نبودم 

 

اما اکنون 

گریه هایم  

نهفته در چشمانم 

اشک هایم خشکیده  

فریادهایم  به سکوتی مبهم تبدیل شده 

دوستانم همه 

فراموشم کردند 

من کنون کجای دنیا هستم 

آیا کسی به یاد من هست؟ 

چرا  

همه  

مرا کنار گذاشتند 

خدایا تو نیز مرا کنار نهادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

من دگر امیدم را نا امید کردند 

خواهم رفت ------ رفتنی نزدیک است ---------  اما هیچ کس نخواهد فهمید کجا و چه وقت؟ 

شاعر: مریم فارسی 

تنهاترینم

 

 

سازی خواهم ساخت 

                 از جنس درد!

سیمهای آن را  

             از جنس  فریادهایم 

کوک می کنم آن را 

               با ریتم گریه هایم  

نت موسیقی را 

        می نویسم با خونم  

نت به نت سوز  

          را حس خواهید کرد 

هر صفحه از نت را  

          می نویسم 

 ترانه ای از 

         ثانیه به ثانیه زندگی ام 

من اکو ترانه را  

         با صدای ضربان قلبم  

                  جلوه خواهم داد

من خواهم گفت  

              رفتنم را 

                    با همان ساز مبتدی

ترانه ای خواهم ساخت  

           ماندگار

                 تا ببینید چه کشیده ام 

نت های موسیقی را می نویسم 

           و می دهم به موسیقی دانان  

               بنوازند 

          تا درک کنید  سوز زندگیم  را !  

نتی خواهم نوشت 

         تا بدانید تنهاترینم

شاعر:مریم فارسی

                

خدایا!میخوانمت..................

 

 

 

 

خدایا 

می خوانمت با سادگی 

می خوانمت با بندگی  

می خوانمت با گریه ام 

می خوانمت با خنده ام 

می خوانمت با التماس 

می خوانمت با روی باز 

می خوانمت با ...........

 برای سخن گفتن رو در رو 

برای دیدن اشک هایم  

برای شنیدن حرف هایم 

برای تحقیر کردنم از جانب خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییییم 

برای شمردن بغض های نشکسته ام 

برای رهائی از دست  

برای شکایت به تو از تو 

برای اینکه در ناراحتی هایت که موجبش من بودم 

خوشحالم می کنی 

برای اینکه با اینکه به یادت نیستم 

همیشه مراقبمی  

خدایا قطار عمرم دارد به ایستگاه آخر می رسد

برای اینکه............... 

اما هیچ وقت یک خواسته ام را گوش نکردی 

همه را گوش سپردی و به انجام رساندی 

جز یه خواسته 

خواسته ام این بود:(.................................................................) 

شاعر:مریم فارسی

چه شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

در گذرگاه زمان 

عمرها همچون 

  گردبادی تند در گذرند  

لبخندها   

 از شکفتن به پژمردن تبدیل شد

دید و بازدیدها  

به فراموشی سپرده شد 

گفتگوها  

 جای خود را با سکوت عوض کرد 

اصالت و صداقت و ... 

 پول را جای خود در جهان ترجیح داد 

 چه شد آنهمه سادگی 

  کجا رفت آنهمه .............. 

 شب و روز یکرنگ شد 

 هیجانات تهی شد   

  همه از.................... 

 کجا رفت آن همه سرزندگی 

  برای .................. 

نگاه ها همه پر معنا شد 

 بغض ها بی شمار شد 

سر در گمی در کلاف دنیا ..........................

شاعر:مریم فارسی

 

رفتن و ماندن

 

 

رفتن و ماندن
هردو زیباست
اگر زیبا سازیم
به آرامی،با محبت 
کاری کنیم که یادمان در یادها بماند برای همیشه،اما به نیکی
 اگر همه تنها خاطرات خوش از ما داشته باشند

ما را یاد خواهند کرد حتی اگر نباشیم یا یادی از آنها نکنیم
رفتن را با زندگی زیبا ،با شکوه سازیم
و ماندن را نزد همه فقط با محبت کردن دائم کنیم
اینگونه باشیم !زمان دل کندن ما از دیگران سرشار از دریای اشک خواهد شد و ماندن ما کنار همه با اقیانوس خواهش و عشق مرطوب 

 دوست عزیز بهای ماندن گرانتر از

 رفتن است  

پس اینگونه باشیم :همیشه با محبت ترین-ساده ترین - صادق ترین و ............. 

در قلب همه برای همیشه جائی داشته باشیم حتی در نبودمان

شاعر:مریم فارسی

آن لبخندهای شکفته............................

 

آن موج خروشان کنون ساکت است 

آن کوه پر غرور کنون ساده ترین است 

آن گل پر طرفدار و یار کنون تنهاترین است 

آن شمع سوزان کنون ذوب شده و سرد است 

آن لبخندهای شکفته بر لب کنون به غم بسته است 

آن اشک های لبریز کنون به خشکسالی رسیده است 

آن قامت سرو کنون تنه ای خمیده  بیش نیست... 

آن جاده زیبا  کنون بیابانی کویر است 

دگر به چه امید بندم 

که قطار امیدم به دنیای نا امیدی رسید! 

من با که سخن گویم 

که کنون حتی خدا نیز شنونده دردهایم نیست 

می نویسم با انگشتانم  

کنون بر دفتر ماسه هایم 

من همانی هستم  

که دگر پایبند دنیا نیستم

من در حال غرق شدن در ...................... 

من همانی هستم که گفته بودم................. 

روزی گفته هایم خنده دار است و روزی یادآور خاطراتتان 

آن روز شما نیز 

 گریستن را با تمام وجود تجربه خواهید کرد 

شاعر:مریم فارسی

خدایا چگونه با تو هم کلام شوم؟

 

خدایا چگونه با تو هم کلام شوم 

که به سخنانم گوش دهی 

چگونه با تو سفره دل باز کنم 

تا پای درد دلهایم نشینی 

چگونه از تو به تو شکایت کنم 

که این همه اشتباه انجام داده ام 

اما باز هم هوای من را داری ؟!

چگونه باید قدر دان محبت هایت شوم 

که در بدترین لحظات خوشحالم میکنی 

منی را که همیشه ناراحتت کردم  

چگونه بدانم که کنون سخنانم را می شنوی؟ 

من کنون با کدامین نحو با تو سخن گویم 

تا بدانم تعداد بغض هایم را می دانی 

و علت آن را فهمیدی ؟ 

چگونه باید با تو به صحبت نشینم 

تا تو نیز با من سخن گوئی؟! 

خدایا ! 

آیا باید من نیز همانند موسی و عیسی باشم 

یا همین بنده بودن کافیست ؟

چرا آنها مستقیم با تو هم کلام بودن 

اما من نیستیم 

مگر همه ما بندگان تو نیستییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییم؟ 

 خدایا چگونه پیشت بیایم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدایا باز هم با تمام این سخنان 

 قدردان و شاکی از تو ام 

چون................................... 

شاعر:مریم فارسی

عاشقی را

 

 

  عاشقی را 

 عاشقان عشق می فهمند 

دوستی را 

 دوستداران دوستی می دانند 

گریه را  

داغ د یده گان تنهائی می دانند  

خنده را 

فراموش کردگان زشتی ها و بدی ها می دانند 

شاعر:مریم فارسی

وصف حال

 

چشمه اشکانم٬  

کنون سرابی است   

کویری خشکیده 

که در حسرت باران سیلابی نشسته  

دلم همان آسمان سالها بی ابر است

که سالهاست در جستجوی ابرهای سیاه است 

 گلویم 

 در انتظار شکستن این همه بغض سنگین است 

نگاهم در جستجوی همان رعد و برق  

و کالبدم در انتظار همان دوست قدیمی 

تا باشم در آغوشش 

و بنوازم  

در گوشش

تمام طنین های غمگینی 

 که تا کنون با خود به هر سو می کشاندم  

نشکن دلم 

اینبار با شکستنش  

برای همیشه به نابودی کشانده می شوم . 

شاعر:مریم فارسی

I am a poet

 
 
I am a poet,and you were my poems
you were pretty my vision
you were in my heart
you were my best freind
I broke for always in myself
because I can't  to say to anybody this broken
I haven't any freinds in this world..becaus you were only my friends
but you took that from me
you don't like me
poet:maryamfarsi

ایستگاه تنهایی باران

 

در این ایستگاه 

 سالهاست به انتظار نشسته ام 

در زیر  رعد و برق های طاقت فرسا 

اما زیبا  

نشسته ام چتر به دست

می شنوم طنین دلنوازی 

از برخورد قطرات باران  

به چترم  

به این زمین سخت 

و کمی آنسو تر به زمینی خاکی 

شمیم دلنواز باران  

تا مغز وجودم میرود 

ترن های پی در پی 

می آیند و می روند 

اما در هیچکدامشان 

هیچ مسافری  

خبر از آمدن تو ندارد 

گریه آسمان تمامی نداشت 

او نیز فهمیده بود من در این دنیا غریبه ام 

شاعر:مریم فارسی

گریستن هم عالمی دارد

 

گریستن چه زیباست 

گریستن هم عالمی دارد  

این بلورهای درخشانی 

 که با بارانی شدن دلمان می بارد  

را دیده ای 

تلالو نور را در آنها بنگر 

ببین این قطرات چه زیبا و دل نشینند 

در همان حال دل عالمی را به درد می آورد

گریستن یعنی 

انتظاری بی پایان 

دل شکسته های بی شمار 

دل خسته هائی از عالم  ولی بی نهایت 

دل بسته هائی به تنهائی خویش 

ابری سیاه و گرفته 

منتظر کوچکترین تلنگر 

تا بزند رعدی از بی کسی 

برقی از سر شوق باریدن 

چه زیباست قطرات بارانی  

که می لغزتد بر روی ای صخره های لطیف 

می افتند در هر جائی که قدم می نهیم 

ما برای خود و تنهائی خویش 

برای دل شکسته و فرسوده خویش  

برای............................... 

می گرییم 

اما........................... 

روزی خواهیم رفت 

چه کسی بر سر مزار ما به یاد ما می گرید؟........................ 

در کدامین خاطره ثبت شدیم؟ 

که یادمان کند از نیک نامی 

در کدامین بادبان قایق نوشته اند خاطرات تلخ مرا ....................... 

چه رازی در گریستن است  

که شیرین تر از لبخند تلخ است؟ 

(شاعر:مریم فارسی)

در این پائیز دلسوزان

در این شادی و سر مستی 

در این ماتم و .......................... 

در این دنیای بی یارم دراین آبادی بی رود 

در این صحرای بی آفتاب 

در این کوه های بی چشمه 

در این ابر های بی باران 

در این پائیز دلسوزان 

در این خشکان اشکانم 

در این اتفاقهای نا انکار 

من مانده ام در این .................................................... 

شاعر:مریم فارسی