اکنون همان شمع نسوزی هستم

  اکنون همان شمع نسوزی هستم 

که میسوزم  

شعله ام روشن  

اما 

کسی نمی بیند اشک های من را

  کسی نمیبیند آب شدنم را از بیرون 

من همان شمعی هستم که آب نمی شوم اما ذره ذره در حال خم شدنم 

درون سینه ام دردهای سوزناکی بر روی هم تلمبار شده 

اما نیست کسی تا برایش باز کنم سفره دلم را 

 تا بداند آنکه این گوشه نشسته   

همان شکسته دلی است که روزی شادترین برنا بوده  

اما اکنون ......................... 

(شاعر:مریم فارسی)

نظرات 1 + ارسال نظر
من دوشنبه 18 آبان 1388 ساعت 21:45 http://loolz.blogsky.com

سلام دوست عزیز
وبلاگ جالبی داری
اگه خواستی هر روز ۵ دقیقه بی دلیل بخندی به وبلاگ ما سر بزن
خوشحال می شم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد