اکنون همان شمع نسوزی هستم
که میسوزم
شعله ام روشن
اما
کسی نمی بیند اشک های من را
کسی نمیبیند آب شدنم را از بیرون
من همان شمعی هستم که آب نمی شوم اما ذره ذره در حال خم شدنم
درون سینه ام دردهای سوزناکی بر روی هم تلمبار شده
اما نیست کسی تا برایش باز کنم سفره دلم را
تا بداند آنکه این گوشه نشسته
همان شکسته دلی است که روزی شادترین برنا بوده
اما اکنون .........................
(شاعر:مریم فارسی)
سلام دوست عزیز
وبلاگ جالبی داری
اگه خواستی هر روز ۵ دقیقه بی دلیل بخندی به وبلاگ ما سر بزن
خوشحال می شم