سلامی........

 

 

سلامی پوچ بودم  

اما یک خداحافظی پر شور و حال 

باوری بودم که هیچ وقت باور نشدم 

شیشه ای بودم ترک خورده در انتظار یک تلنگر  

که تلنگر را زدند اما با بیرحمی 

اکنون زیستن را باور ندارم 

در انتظار پایانی ساکتم  

خواهم رفت برای همیشه 

اما بی خبر ؛هیچ کس از رفتنم با خبر نخواهد شد. 

دریاچه ای نیمه خشکم 

که دور تا دورم را ترکهای ناشی از خشکیدگی پوشانده 

اینک دیگر گنجشکان را بروی شاخه هائی خشک   

که روزی سایه شان مرا پوشانده بود نه میبینم نه صدایشان را می شنوم 

برگهای پائیزی خبر از رفتن میدهند 

شاعر:مریم فارسی

نظرات 1 + ارسال نظر
حبیب یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 15:02 http://toodownload2.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
شعر زیبای شما رو خوندم
بعضی وقتا باید سکوت کردو لبخند زد ، اما چون قول داده بودم این چند خط و نوشتم
امیدوارم سبک شعرتون رسم زندگی شما نباشه، هرچند که بسیار زیباست....

سلام از ماست---
ممنونم
کاش با سکوت میشد تمام حرفای دل و زد
مرسی از اینکه به قولتون عمل کردید
خوشحال شدم نظرتون و دیدم
نمیدونم----مرسی ---:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد