هرکسی یه جوری پژمرده
من دراین دشت خشکیده
لیک تو در آن چمنزار ،تازه روئیده
توکنار غنچه های نو شکفته
لیک من کنار ریشه هائی خشکیده
..............
تو زیباترینی -ولی من برگ برگ وجودم خشکیده
تو سرشار از عاطفه ای
ولی من ..........................
شاعر: مریم فارسی
سلام مریم خانم حالشما خوبه واقعا شرمنده بهتون دیر سرمیزنم سربازیه دیگه وقت نمیشه امیدوارم هرجا هستین سلامت باشین راستی خارج رفتین..
وبلاگ خیلی دلنشینی داری
سلام
خوبی؟
خیلی زیبا بوووووووود
فاصله یه تقدیره که من و از تو گرفته
این مرام روزگاره
جدائیها رو مال من کرده
آپم
مممنون سر زدید بازهم تشریف بیارید
مریم جان سلام
ممنونم بابت اینکه به یادم هستی
خواهش می کنم
حضورت باعث افتخاره
آپ زیبایی بود
شادی نصیبت
سلام مریم ...
وب خیلی قشنگی داری .... خوشحالم که بهم سر زدی ...
بازم بیا پیشم...
در ضمن شعرات خیلی قشنگ بودن ...
سلام مریم جان. مثل همیشه نوشته هات بوی حس زیبایی میده .
ممنون که به من سر زدی زحمت کشیدی هم نام و هم احساس من
باران زیباست ... تو هم بیا با هم زیر باران بایستیم[گل]
شنیده ام جایی هست
جایی دور
که هر وقت از فراموشی خوابها دلت گرفت
می توانی تمام ترانه های دختران گل فروش را به یاد آوری
می توانی بی اشاره اسمی
بروی به باران بگویی دوستت دارم
من چمدانم را برداشته ام
دارم می روم
تمام واژه را برای باد باقی گذاشته ام
تمام باران ها را به پیاله شکسته ای بخشیده ام
دارم می روم نگاهم کن ...