دوست
واژۀ غریبی است
قلب
جای عجیبی است
چشم
افق مه گرفته ایست
زبان
پر از حرف و سرشار از سکوت
صدا
پر از بغض و .......
دوست
فقط در شادیها دوست
قلب
شادی و غم با هم تحمل می کنه
چشم
اشک هایش در شادی و غم می بارد
زبان
هنگام گفتن دوستت دارم از کتاب هم خموش تر است....
شاعر: مریم فارسی