نمی دونم چرا؟
واژه های شعرم
با اشکانم درهم محو شد
دردهای دلکم شاهنامه شد
شکستنی هایم شکست
شیرینی های زندگی تلخ شد
خنده ها و لبخند ها محو شد
سکوت زیبای خلوتم را
هق هق ناپایان گریستنم شکاند
می زنم نغمه تلخ رفاقت ها را
با همان نی،
که می نوازد سوز دل های شکسته را
کاش
بین هیچ فرقی این و آن نبود
رفاقت ها صادقانه بود
اعتماد ها واقعی بود
کاش می فهمیدید
سادگی ها زیباترین نعمت است
صداقت ها دلنشین ترین
بیان است
کاش
نوشته هایم ...............
میزنم نغمه ........................
شاعر : مریم فارسی
هنوزم رفاقت ها صادقانه و اعتماها واقعی هستند، به شرط اینکه تو دنبال بهترین و مطمئن ترینش بری ...
یکی میگفت دختر و پسر که برای ازدواج ریخته، اون نشد یکی دیگه، گفتم دقیقا باهات موافقم دختر و پسر ریخته اما دختر و پسر خوبو باید پیدا کرد نه اینکه از تو خیابون جمع کرد ...
تو هم مریم بهش میرسی ...
باید خودتو باور کنی ...
منم آپم و منتظرت ...
وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد. بعد
فهمیدم که اینطوری فایده ندارد. پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که
خدا مرا ببخشد.
دکتر شریعتی
با عرض سلام....
وبلاگ خوبی دارین بهتون تبریک میگم..
سادگی زیباترین نعمت است!
سلام
خوبی؟
منو یاد این آهنگ سیاوش انداختی:
من همونم که همیشه غم و غصه ام بیشماره
اونی که تنها تر ینه حتی سایه هم نداره
این منم که خوبیهامو کسی هرگز نشناخته
اون که در راه رفاقت همه هستیشئ باخته
هر رفیق راهی با من دو سه روزی همسفر شد
ادعای هر رفاقت واسه من چه زود گذر شد
هر کی بازمزمه عشق دوسه روزی عاشقمشد
عشق اون باعث زجر همه دقایقم ش
اون که عاشق بود و عمر ی از جدا شدن می تر سید
همه هراس و تر سش به دروغش نمی ارزید
چه اثر ازین صداقت چه اثر ازاین نجابت
وقتی حتی سرسوزن به وفا نکردیم عادت
تا تو رفتی واژه ها درگیر یک طوفان شدند
واژه ها و دستهایم سست و بی ایمان شدند
لب گشودم نام زیبای تو را ای ماه شب
در همان شب که غزلها زاده باران شدند
سیب سرخی چیدمو این آدمک های عجیب
مثل اقتاپوس و شیطان بر سرم ویران شدند
اسکلت های عجیبی راه خوابم را زدند
مست و هم آواز با تو همدل و پیمان شدند
باد می پاشید تو را در خواب پاییزی من
از همان روزی که قلب واژه ها بی جان شدند
رفتی و من مانده ام با کولباری از غزل
کاش می دیدی غزلها زاده باران شدند