می نویسم نامه ای
از دل خویش
شده ام دست به قلم
تا بدانید چرا اینگونه ام
من و این کوی و دیار
کهنه تر از آنیم
که می پنداری!
من و این جاده و رود
تنها تر از آنیم که تو می پنداری
تو ندیدی که چه شد
آن شب وروز
تو نشنیدی وصف حال
من و این غم و سوز !
تو اگر می دانستی
میشکستی
می فهمیدی که چه بود
این همه اشک و گداز
من دراین میکده تنهائی
مانده ام
درمانده تر از ساقی و درویش
این همان میکده شادی و خنده است
ولی اکنون
مانده بی ساقی و ساغر و می
آمدم تا بنویسم
این منم..........................
شاعر: مریم فارسی
بله
این توئی همون مریم همون مریم
سلام
شما؟
چرا گمنام؟
سلام
چه طوری؟
بازم سر زده سر زدم:)
شعر خیلی قشنگی بود.