آن موج خروشان کنون ساکت است
آن کوه پر غرور کنون ساده ترین است
آن گل پر طرفدار و یار کنون تنهاترین است
آن شمع سوزان کنون ذوب شده و سرد است
آن لبخندهای شکفته بر لب کنون به غم بسته است
آن اشک های لبریز کنون به خشکسالی رسیده است
آن قامت سرو کنون تنه ای خمیده بیش نیست...
آن جاده زیبا کنون بیابانی کویر است
دگر به چه امید بندم
که قطار امیدم به دنیای نا امیدی رسید!
من با که سخن گویم
که کنون حتی خدا نیز شنونده دردهایم نیست
می نویسم با انگشتانم
کنون بر دفتر ماسه هایم
من همانی هستم
که دگر پایبند دنیا نیستم
من در حال غرق شدن در ......................
من همانی هستم که گفته بودم.................
روزی گفته هایم خنده دار است و روزی یادآور خاطراتتان
آن روز شما نیز
گریستن را با تمام وجود تجربه خواهید کرد
شاعر:مریم فارسی
سلام
خواهش می کنم
و ممنونم از شما که اومدین
این نشونه لطف شماست
شما هم
شاد و موفق و پر انرژی باشید
سلام
خوبی؟
این شعرت خیلی زیباست و دقیقا مثل مرثیه رفتن منه
.................. .............
....................................
............وبت.....................
...........دوست................
..........داشتنیه.............
................................
...............................
.............................
آپم
خوشحال می شم بیاین