مناجات

  

اگر دنیا همین 

اگر غربت چنین 

اگر بودن یه جرم 

اگر رفتن یه رسم  

اگر دریای اشک 

اگر دنیا یه سنگ  

اگر منم اون شیشه  

اگر شهر در غروب 

اگر یاری معنا نداره 

اگر گریه یه رسم 

اگر با هم بودن گناه 

اگر خنده یه بزه  

اگر تنهائی  

دلم زخمی تر از آن است 

که گویم : 

.................. 

خدایا 

عمرمان شده دیگه حبابی 

اسیر باد 

یا شناور روی آب 

خدایا ؟؟؟؟؟؟  

خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااا  

اگر رسم دنیات شکوندن 

خدایم  

اگر رسم دنیات فقط 

 زندگی رو گرفتن

بگو 

 من بشکنم  

من بمیرم

 اما 

عزیزم را...............  

خدایا 

همه میگن تو مهربونی 

میگن کمک رسونی 

پس چرا با من چنین می کنی؟
خدایا  

اگر اشک ها بی اختیار می باره  

نه که ناشکرم 

اما 

می خوام ببینم 

محبت را 

معجزه را 

نشونم بده 

ببینم 

 می خوام برگرده 

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااایااااااااااااااااااااااااااااااا 

دارم نابود میشم 

خدایم 

میشنوی؟

شاعر: مریم فارسی

نظرات 9 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 10:26 http://www.gharibishab.blogfa.com

سلام مریم جان دوست عزیز من . کجایی ازت خبری نیست ها
مثل اینکه خیلی مثل هم هستیم .

امیدوارم هیچ مشکلی توی زندگی سایه نندازه .
این بار با حکایت دردی دیرینه برای تمام انسان ها به سراغت اومدم . عشق ؟؟؟!!! هر کسی یکبار طعم شیرین موقت و تلخی دائمیشو چشیده . یه درد کاملا مشترک . بیا شعرمو بخون و در این درد احساس همدردی کنیم .

امین یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 11:00

ایشاله بر میگرده

علی یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 14:47 http://ali-fallah.blogsky.com

سلام
خوبین؟
پاتو بر داری منو میبینی.
ممنون که بهم سر زدی.

نوشین یکشنبه 12 دی 1389 ساعت 20:37

مریم جان فکر کنم فقط من بفهمم که موضوع این کارت چقدر زیباست.چقدر این شعر زیبا و با احساسه امیدوارم جوابتو خدا زودتر بده و دفعه بعد خودش این شعرو بخونه . امیدوارمممممممممم

platon دوشنبه 13 دی 1389 ساعت 02:20 http://www.platon.blogfa.com

میدونی! اینکه اسم خدا این همه و از ته دل تکرار شده، خودش یه دنیاست...

محمد جواد دوشنبه 13 دی 1389 ساعت 11:50 http://javadsahebdel.blogfa.com

سلام بر همه عاشقای دنیا
عاشق شدن اسان است اما عاشق ماندن سخت است .

عشق کلامی است پر معنی اما معنایش را هر کسی نمی فهمد
منتظر قدم های گرمت هستم

سرو چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 19:46

حس خیلی عجیبی به این شعرت دارم مریم جان نمیدونم چه جور حسی اسمشو میشه گذاشت ! انگار برام آشناست ...نمیدونم چی میشه اسمشو گذاشت انگار یه جا شنیدم ولی نشنیدم !

اردشیر بابکان چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 23:02 http://avestaariyo2.blogfa.com

درود بر شما دوست عزیز:
من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره حفظ محیط زیست در دین زرتشت نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطالب را بخوانید و با دیدگاهتان آن را کامل کنید.
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]

ملودی چهارشنبه 13 بهمن 1389 ساعت 21:38 http://melodyofrain.persianblog.ir/

خیلی زیبا،

پر احساس

آفرین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد