خسته ام از این همه لبخند های اجباری

  

 

خسته ام از این همه لبخند های اجباری 

خسته ام از این همه محبت های تصنعی دیگران 

خسته ام از این همه دو روئی 

خسته شدم از این همه نارو خوردن در قبال محبت ها 

خسته ام از این همه دل شکستن ها 

خیلی سخت که چشمات پر بار اشک باشه 

ولی بلاجبار پنهانش کنی 

 خیلی سخت به چشم مزاحم نگاهت کنن  

و مجبور باشی بری 

اما به روی خودت نیاری 

خیلی  سخت  

خسته ام از این همه بغض نگهداشتن

دارم میخوانم 

ترانه رفتن 

منم همون مسافر  

دیدید چه تنهاست؟ 

نینوازی می نوازد  

ترانه رفتن من و 

باید دیگه برم

نوای دوباره  جدائی ، بی همسفری  ، تنهائی

میدمد نغمه تلخ نبودن را .............

این است توصیف تنها ماندن 

دارم میرم  از این دیار 

شاید که روزی  

گریه ها خنده شوند (کسانی که از بودنم ناراحتن) 

روی هر قاصدکی  

پای هر برگی 

در گوشه گوشه صفحه های مانده زندگی 

خواهم نوشت 

وصف حال خویش 

می فرستم  

 از دیار غربت سرگذشتی از خویش 

تا بفهمند این همون ................... 

شاید که روزی 

باور کنند................ 

 

 

شاعر: مریم فارسی 

نظرات 3 + ارسال نظر
امین یکشنبه 30 آبان 1389 ساعت 17:34

دلم گرفت

سلام

راستی که ما تو این دنیا خیلی تنها هستیم .خیلی می ترسیم از این دنیا. هر روز صبح رو شب می کنیم و بالعکس. وهرروز با یکسری سوالات تکراری که مدام از خودمون می پرسیم ،" که من کیم ؟ چرا به این دنیا اومدم ؟ چه قدر من حس می کنم که تنهام ، با خودمون کلنجار می ریم .راستی آخر دنیا چی میشه سوال خیلی متداول همه ماست که ما سرنخ کلی درباره ش نداریم و باید تجربه اش بکنیم خلاصه بگذریم دنیا همین بوده و همین طور خواهد بود اما به نظر من آدم باید متفاوت با نسل قبلیش زندگی کنه و به نوعی لذت جدیدی رو تجربه کنه .گوته میگه کسی که از 3000سال عبرت نگیره واقعا بیهوده زندگی کرده ......

نمیدونم الان چرا الان دارم اینا رو می نویسم شاید به نوعی از شعرت تاثیر گرفتم .

وبلاگ خوشگلی داری با تمام احترام لینکت می کنم

مهدی یکشنبه 7 آذر 1389 ساعت 21:32 http://padshahedelha.blogfa.com

مریم این شعر بالای خیلی قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد