منم رفته ز وادی
منم خسته ز هستی
منم امواج دریا
منم شکسته از این و از آن
همنشین دردهای خویش در شبم
هم آوای ناله های خویش
در سکوتی مبهمم
هم پای اشکهای غلطان و بی پایانم
تنها خودمم
من نیز از این کوی خواهم رفت
به او بگوئید
کمرش همچون شاخه گلی شکسته بود
بگوئید طاقت ..................
تلخ می نویسم . می دانم
برای شادیم نسخه نپیچید
من نیازی به شادی های تصنعی ندارم
من به دنبال صداقتم
بگوئید به دنبال آنانی هستم
که رنگی از شکاندن دلهای دیگران
ندیده اند
به دنبال آنان که یاد نگرفته اند
گریاندن دیگران را
منم همان کوی صبوری
که اکنون .........................
منم همان .................
در این دنیا
شاعر: مریم فارسی
عالیه گلم
من کوچیده زوادی، من خسته از نشستن به کنار موج آبی، من دل بریده و زار، به سیاهی شب تار، همسرای زجه خویش، در سکوت آن درویش، مینویسم از شکستن، در هوای عهد بستن، که مگر دوباره روزی، از تو جویم از آرزویی....!!!؟؟؟
سلام دوست عزیز
ببخشید یه متن از وبلگتون کپی کردم