خدایا
غریب از هر رفیق آشنایم
جدا از خنده یارانم
بدان اینجا منم! تنهاترینم
صدایت می کنم٬ بشنو صدایم
بشنو طنین دلخراشم
بشنو ٬که دیگر رو به پایانم
ببین اشکام دگر پایان نداره
ناله هایم همه دل شککنده ترین
بشنو منــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
همان ابر بی باران
منم همان سبک بال
منم همان شادمان
اما کنون
خدایا ببین
منم
همان موج خروشان
که می کوببد خود را به صخره
دگر نیست آن بغض خروشان
تا ببارد ابر سیاه باران
دگر نیست رعد و برق عصیان
تا ببینید این همه درد را
من همان برگ خشکیده ز مهرم
و
به زمین فتاده
کَس نداند که چرااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟
اما همه پا می نهند بر من
چون از صدای خش خش
همان برگ آرامش میگیرند
آیا از خود پرسیده ای٬چرا چنین است؟
این چه دردی است؟
خدایا من همان غریب از هر رفیق آشنایم
من همان تنهاترین در راه بی پایانم
من رو به غروبم
خدایا
غریب از هر رفیق آشنایم
خدایا
من .......................
شاعر:مریم فارسی
آخی این که وصف حال منه.
البته تفاوت منو تو اینه که من تنهاییم رو داد نمی زنم
سلام
خوبی؟
ممنون که همیشه لطف داری و بهم سر می زنی
من خوبم و باید بگم :
می گذره روزای عمرم توی پادگان وحشت
تا بخوام برگردم خونه می میرم تو دام حسرت
آپت زیبا بود
تو چشام اشکی نمونده
تودلم حرفی ندارم
دیگه وقته رفتنه
سفر دور و درازه
راستی فقط ۷۰ روز از سربازیم مونده
یادم بماندکه من تنهانیستم
مایک جمعیتم که تنهاییم!
سلام هنوزم که تنهایی مریم
؟
میگه که :
دلا خو کن به تن هایی که تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تن ها به پرهیزد
توکه شاعری حتما باید معنی شعر و خوب بدونی بدونی
سلام
خوبین شما؟؟
وب من عالی بود؟؟
این نظر لطف شماست.
.
.
.
.
اما وبلاگ شما واقعا زیبا بود.
.
.
.
.
یا علی
سلام
آپم خواستی بیا:)
سلام.خوبین؟
مرسی از لطف بی کران شما.
لینکتون کردم.
یا علی
روزگار بهانه و تشویش روزگار ترانه و اندوه
روزهای بلند بی فرجام از فغان نگفته ها انبوه
روزگار سکوت و تنهایی پی هم انس خویش گشتن
سال خوردن به کوچه های غر یب تیغ افسوس برپر آوردن
من از این خستم که می بینم تیرگی هست و چراغی نیست
پشت دیوارهای توردتو هیچ سبزینه ای زباغی نیست
روزگار دروغ و صد رنگی پوچ و خالی زدل سپردنها
روزگار پلید و دژخیمی بر سردا یار بردن ها
روزگار هلاک بلبل ها جغدها را به شاخه ها دیدن
روزگاری که نیست دیگر هیچ در کت مردها پلنگیدن
من از این خستم که می بینم تیرگی هست و چراغی نیست
پشت دیوارهای توردتو هیچ سبزینه ای زباغی نیست
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ من آیی که نیستم
SALAM MARYAM JUN MATALEB KHEYLI BAHAL BUD BE MANAM SAR BEZAN AZIZAM ............MONTAZERET HASTAM BAY
آدمک آخر دنیاست بخند.......آن خدایی که بزرگش خواندی ، بخدا مثل تو تنهاست ، بخند.