منم همان آسمان گرفته
منم همان غروب مه گرفته
منم همان برگ خشکیده
و به زمین فتاده
منم همان گلبرگ افتاده از
شاخه دوست
منم همان ناتوان و خسته
منم دلگیر از این همه درهای بسته
منم کشتی به گل نشسته
منم نیلوفر تنها و نیمه شناور
در مرداب زندگی
منم همان قایق بادبان سوخته
منم بی همسفر در جاده زندگی
بغض های دردناک
از رنج های سوزناک
آزار می دهد این شکسته تن را
منم شکسته دل که می خواند
آواز تلخ تنهائی را
ترانه زیبای ماندن را
موسیقی آرام رفتن را
منم .....................
شاعر: مریم فارسی
اول.....
متن قشنگی بود.موفق باشی مریم پایزیِ من:d
بخوان ترانه ماندن راونخوان موسیقی رفتن را!
سلام مریم جان
مثل همیشه فوق العاده ای
بارانی باید تا رنگین کمانی برآید
همیشه منتظرتم
مریم عزیزم سلام
فروغ تو دلا زندس
اگه روشون میشد پروین اعتصامیم حذف میکردن
نمیدونم چرا اما همیشه منتظرتم
سلام.
شعر خیلی خیلی زیبایی بود!
این شعر یه جورایی وصف حال منم بود!
از این که به من سر زدی هم ممنونم!
موفق باشی.
سلام بر مریم خانم بزرگ
ویلاگ زیبا همراه با شعرهای خواندی دارین
ممنون که سر زده به وبم سر زدین
امیدوارم این حضور تداوم داشته باشه
یا علی
بای تا های
سلام مریم عزیز خوبی؟
ممنونم به بلاگم سر زدی گلم.بلاک زیبایی داری
به خاطرش بهت تبریک میگم
بازم بهم سر بزن.منتظرتم.یا حق
بر تن خورشید می پیچد به ناز
چادر نیلوفری رنگ غروب
تک درختی خشک در پهنای دشت
تشنه میماند در این تنگه غروب
می گشاید دود شب اغوش خویش
زندگی را تنگ میگیرد ببر
باد وحشی میدود در کوچه ها
تیرگی سر میکشد از بام و در
نیمه شب ابری به پهنای سپهر
میرسد از راه و میتازد به ماه
جغد میخندد به روی کاج پیر
کودکی میماند و شامی سیاه
در دل تاریک این شبهای سرد
ای امید نا امیدیهای من
برق چشمان تو،همچون افتاب
میدرخشد بر رخ فردای من